اعتراف مثل تهوعه! اعتراف می کنیم ....

تو این وبلاگ همه‌ی زندگیمونو بالا می آریم

اعتراف مثل تهوعه! اعتراف می کنیم ....

تو این وبلاگ همه‌ی زندگیمونو بالا می آریم

بیانیه

سلام به همه ی اونایی که به تهوعاتم توجه می کنن!


عزیزای من از این به بعد یکی دیگه هم غیر از من تو این وبلاگ می نویسه! اسمش Nervelessه!شاید یکی دیگه هم بیاد! معلوم نیست!


معلوم شد اونم اومد!Dunnos هم از این به بعد مطلب می ذاره!


جفتشونو دوست دارم!


ببینین کی مطلبو نوشته بعد نظر بدین!


همتونو دوست دارم یه دنیا

دم مسیحایی

داری قدم میزنی! با تمام وجود داری لذت می بری! از همه چیز! از هوا، از مسیر،  از تک تک دم و بازدمهایی که داری، انقدر سرحالی که حتی با حرکت سوسک روی زمین هم حال می کنی بهش می خندی! یک دفعه کل بدنت شروع می کنه به لرزیدن! نه تشنجه نه زمین لرزه! ویبره موبایلته! در آن واحد کل زنده و مرده و وابستگان و ناموس مخترع موبایل رو هوا می کنی! لعنتی رشته ی افکارتو پاره کرد! چاره ای نداری جز جواب دادن! صدای پشت تلفن می شکندت! خردت می کند! با یک خداحافظی کوتاه قطع می کنی! تمام لذت هایت در کمتر از آنی به تنفر تبدیل می شوند! فریاد می زنی! بفض گلویت را گرفته! ولی انگار اشک مانع شکسته شدنش می شود! از اینکه صدای پشت تلفت لهت کرده، خون خونت را می خورد! ناگهان...

 

.... همه چیز آرام می شود... همه چیز دوباره برایت رنگ می گیرد! مانند این است که تکه تکه وجوت دوباره به هم پیوند می خورند!بغضت می شکند! از گریه هم لذت می بری! بوی خوشی به مشامت می رسد، یک بوی آشنا! به خوت که می آیی میفهمی که...



 

در آغوشش هستی!!!



 

Based on a true story Again

آخر نوشت (محض اطلاع): نمی خواستم عاشقانه بنویسم! بلد هم نیستم!

من ، سیگار و خدا

شب / خارجی / حدودا 8 شب


در پارکی نشسته ام! باز هم طبق معمول این اواخر نمی دانم چه مرگم است! جدیدا خیلی عصبی شده ام! از زمین و زمان شاکی ام. نمی توانم کس دیگری را در این اوقات تحمل کنم! غیر از یک نفر! آن هم تنهایی! با تمام وجودم در طلبش هستم! با هر کلکی بود همه را پیچاندم! ولی ترس از بر هم خوردن تنهایی آزارم می دهد! محلش نمی دهم! در مسیر که داشتم می آمدم، یک بسته بهمن سوئیسی خریدم! از این که ته مانده ی جیبم را خرجش کردم، دارم حظ وافر می برم! یک شیشه ایستک لیمویی نیمه پر بغل دستم است! در عوالم خودم هستم که می فهمم سرم دارد گیج می رود! سه نخ بهمن کار خودش را کرد! در دود سیگارم رگه های زندگی ام را دنبال می کنم تا بالا! توانایی کشیدن نخ بعدی را ندارم! به سرم می زند که سیگارها را خالی کنم! اولین نخ، دومین نخ و در حین خالی کردن نخ سوم بودم که ترسم رنگ واقعیت گرفت! تنهایی داشت می رفت و رفقا  آمدند! از دور آمدنشان را رصد می کنم! ناراحت از رفتن تنهایی، بطر ایستک را با قدرت به زمین می کوبم! کوفتم شد تنهاییم! من هم با توتون های سیگار روی زمین می ریزم!

 

 

شب / خارجی / نزدیک 9 شب

 

نگاهی به نیمکتی که رویش نشسته ام می اندازم! 11 نخ سیگار خالی شده! باد دارد بازیشان می دهد! تمام عقده هایم را سر این بی زبان خالی کردم! می دانم روزی انتقام می گیرد ولی ناگزیر بودم!

 

 

شب / داخلی / بین ساعت های 12شب تا 7 صبح

 

دلم برای سیگارم سوخت! برای آنکه از دلش درآورم شروع کردم به کشیدنش!  زیاد نه ولی تا صبخ حدود 4، 5 نخ دیگر کشیدم! نمی دانم هنوز از دستم شاکی است یا نه! ولی من از انتقامش می ترسم!

 

 

روز / داخلی / ساعت 10 صبح

 

از کلاس آمده ام! چشمهایم از بی خوابی دارد از کاسه در می آید! دیشب تا صبح نخوابیدم! از بعد از کلاس نسخ یک نخ سیگارم! ریه هایم له له می زند! سیگار ندارم! چشمهایم رل در اتاق می گردانم! ناگهان محو بسته ی بهمن می شوم! وای چه زود می تواند انتقام بگیرد! دوست دارم زبان باز کند و هر چه بد و بیراه و لیچار دارد نثار من کند! اما یک نخش را از من دریغ نکند. یک نخ پر از توتون! می خزم سمت سیگار! بسته را پاره می کنم! تمام سیگار ها خالی اند! ناامید شدم! می خواستم بخوابم که یک سیگار پر مرا به سمت خود کشید! سیگارم به من دم مسیحایی داد! انتقام نگرفت! مرا بخشید!پوست می اندازم! سیگارم را گوشه لبم می گذارم، کبریت را بر می دارم! یک چوب کبریت بیشتر نمانده! چه شانسی! خدا دارد بوس می فرستد!

با ولع کبریت را روشن می کنم، نور زرد آتش کبریت در چشمان سرخ من سوسو می زند! روشنش می کنم!  هر چه کام می گیرم، سیگار محل نمی گذارد! آنی خون در بدنم منجمد می شود! سیگار را برعکس روشن کردم! خدا شستش را بالا گرقته و دارد پوزخند می زند! رسما به گ*ا عظما رفتم! دیگر نه کبریتی نه سیگاری... سیگار را نگاه می کنم! هی به خودم لعنت می فرستم بابت دیشب! ناگهان جرقه ای می زنم! ناگهان چشمانم باز می شود. فیلتر سیگار را می کنم! به سرعت داخل آشپزخانه می روم! کبریت نیم سوخته ای را بر میدارم و با زیر گاز روشن می کنمش! سیگار بی فیتر را روشن می کنم! کامی 5 ثانیه ای می گیرم!  تا بیخ گلویم می سوزد! چه لذتی!!! سیگار می کشم روی تخت گرم در هوای سرد کام سنگین سیگار بی فیلتر با ملودی فرهاد! «یه شب مهتاب، ماه می آد تو خواب، منو می بره....»

آخرای سیگار، جایی که تقریبا لبت انگشتت را برای گرفتن سیگار می بوسد، با دود سیگار اوج می گیرم! خواب مرا می برد! در اوج رویا! روی عرش سیر می کنم و با انگشت شستم به خدا قهقهه می زنم...

 

 

پ.ن.

 1) دکتر فرمودند سیگار برای من ضرر دارد! باید کنار بذارم! ولی...

2) حلاوت یک کام سیگار اکنون نمایان تر است

گفت و شنود

اولی از دومی می پرسد:

«فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»

 

 

دومی جواب می دهد: چرا از آن مرد نمی پرسی؟

 

 

اولی نزد سومی می رود و می پرسد:

«به نظر شما می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم»

سومی پاسخ می دهد: نه، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.

 

 

اولی نتیجه را برای دوستش بازگو می کند.

دومی می گوید:«تعجبی نداره. تو سوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»

 

 

دومی نزد سومی می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم »؟

سومی مشتاقانه پاسخ می دهد: البته که می توان!

چرند نامه!!

می دونین شباهت عروس دریایی با مریم مقدس چیه؟

جفتشون بدون هیچ دامادی عروس شدن!

 

 

تکمله: ممکنه با خیلی از دخترا جامعه تفاوتی نداشته باشه! ولی مریم مقدس اسطورشونه!

+در جواب فرشته بود این مطلب

در جستجوی غرور بر باد رفته

احساساتم را تف کردم! دیدم تف سربالایی است که غرورم را می شکند!

 

 

پ.ن.غرورم  را برای چندمین بار شکستم! چندین بار برای یک نفر! ناراضی نیستم!  چون از آن بتی ساخته بودم و باید روزی خرد می شد

Based on a true story

تو خیال خودتی... تو افکارت شناوری.. بعد مدت ها حس خوبی داری از اینکه فکرت روونه...

داری کتاب می خونی! آروم آرومی! یک کتاب آروم! یک عاشقانه ی  آرام نادر! یک آهنگ آروم! فول آلبوم کیتارو! یه چیز ولی کمه... سیگار! خب تو خونه که نمیشه سیگار کشید! ولی کتاب تو رو با خودش میبره! تو جاده ی شمال! تو جنگلای شمال! یه هوای مه آلود! تو شکم مه داری جلو میری! یهو ناگهان یه تکون اساسی میخوری! احتمالا به صخره ای چیزی خوردی!

ولی نه.... صخره نبود...یکی از تو خونه صدات زد! «پاشو بیا تو هال، می خوایم وصیت نامه رو بخونیم!»

حالا محکم به صخره می خوری! شایدم کوه رو سرت خراب شده!

 

نمیخوام بشنوم... دوست ندارم وسط روز روشن سند رسمی مرگشو ببینم! نمی خوام بشنوم خودشم تایید می کنه که رفته!

شب شده! همه جا تاریکه! وسط جنگل گیر کردی. صداهای عجیب غریب می آد! جفت کردی!

نمی خوام یادم بیاد چه با سلیقه بود. نمی خوام اشهدشو بشنوم. نمی خوام بهمون یادآوری کنه که طلبایی که داره بیشتر از قرضاش بوده. نمی خوام یادم بیاد که بعد رفتنش چند نفر حسرت نبودنشو می خورن!

حالا مطمئنی که تو جنگل گم شدی... یا گم نشدی... کسی رو گم کردی! همه چی دور سرت می چرخه! نمی دونی اصلا چرا اونجایی! نمی تونی دنبال منطقت بری! احساست بهت میگه باید دنبالش بگردی!

نمی خوااااااام هیچکدوم از اینا رو یادم بیاد! چرا باید رسما قبول کنم که دیگه نیست؟ وقتی عکسش با من صحبت می کنه! چرا وجودشو ازم دریغ می کنه؟ چرا کتمان می کنه که هست؟ نمی خوام یادم بیاد که چه گندی زدم! نمی خوام یادم بیاد که آرزوی دیدن نوه شو به دلش گذاشتم! نمیخوام یادم بیاد که زنشو بیوه کردم! نمی خوام یادم بیاد که دو تا پسرشو یتیم کردم! نمی خوام دوباره یادم بیاد..........

همه چی یادت اومد! تو زدی یکی رو کشتی! همونی رو که گم کرده بودی! حالا هم فرار کردی! اومدی جایی که دست هیچکس بهت نرسه! تو جنگل وجودت با تمام حیوونای درنده ش گم شدی! یه صدایی داره بهت نزدیک میشه! چشاشو می بینی! برزخ چشمای کفتار می گیردت! یه لحظه هول ورت می داره! ولی از چشماش می خونی که نمی خواد تیکه تیکت کنه! یه دلسوزیه خاصی تو نگاهش هست. اونم فهمیده که چه کثافتی هستی! میخواد ببیندت تا مثل تو نباشه! حالا می فهمی...

 

تو از یه کفتارم کمتری....

bella ciao

     دوستی به من گفت: 

 

                   وقتی سیگارت رسید به فیلتر دیگه نکش، سرطانزاست! 

 

 

                                          و در کنار هر خوشی ناخوشی هم پدید می آید! 

 

 

چراجویی....

3 سوال اساسی:


اولا چرا من کلا به غیرت دچار نیستم؟

دوما چرا من از اولین دوست دخترم تا آخریتشون همه رو با کمال میل تقسیم می کنم؟

سوما و آخرا چرا من کلا دچار کمونیستی افراطیم؟

(تقریبا تو همه چیز! وکمونیست به معنای عوامانه)



تکمله:

    ناراضی نیستم! ولی رفلکس اطرافیان عجیبه!


آیا من مشکل دارم؟ یا آیا دیگران دچار مشکلند؟ یا همه سه چهار تا مشکلند؟)

گشت امنیت اخلاقی

جرم: جریحه دار کردن عفت عمومی


مجازات: تقریبا 6 ماه زندان



ولی من از زیر جفتشون قصر در رفتم وقتی که دور یه میدون تو اصفهان داشتم با سیگارم عشقبازی می کردم




معبد من ریه های من است (برای قمارباز)