-
May be ...... a lovely note
جمعه 28 آبانماه سال 1389 12:15
این یادداشت رمز داره! تا شاید هر کسی اجازه نداشته باشه بیاد و دل منو بخونه! یا شاید کسی که می خوام اونو نخونه! یا هزار و یک دلیل دیگه! رمز رو براتون می ذارم! ولی مناسبتش دو ماهگردمونه! (امان از جو گیری) خیلی جالبه... شایدم خیلی قشنگه! اینکه یهو زندگیت از این روی سکه بشه اون روی سکه! مثل این می مونه که تو توانایی های...
-
خود درگیری
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 01:02
به خاطر درگیری با ذهنش به حبس ابد در گور محکوم شد...
-
اعلان برائت از خیلی چیزا....
جمعه 21 آبانماه سال 1389 07:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 کربن، هیدروژن، پیوند دوگانه، سه گانه، آلکان، آروماتیک، آلیل، کوفت و درد و مرض و هزارتا فحش بد به این شیمی آلی.... مرده شورشونو ببرن! دبگه حالم از همشون به هم می خوره!از دانشگاه هم با این درسای مسخرش زده شدم! توی این درس مسخره شیمی آلی هر ترکیبی...
-
سادیسم یا علاقه !!!!!
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 03:07
به قول دوست خوبم Father Killer زندگیمو بالا میارم و دوباره شروع می کنم. واقعیت شنیدیه. این هم یعنی عین واقعیت . خیلی دوستش داشتم ولی به خاطر مشکلاتم و جبر زمانه شاید مجبور می شدم تا چند وقته دیگه ازش جدا بشم و از پیشش برم واسه همین تصمیم گرفتم بهش بگم و گفتم... شروع کردمو گفتم : عزیزم یه نفر پیدا شده که از هر لحاظ بگی...
-
برخورد نزدیک از نوع چهارم
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 04:57
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 صحنه اول: پسر بالای سر دختری ایستاده است. دست پسرک هفت تیری است.صورت معصوم دختر خون آلود است. دارد به عشقش التماس می کند! اما دل پسرک با این چیزها به رحم نمی آید. پسر تیر خلاص را روانه جمجمه دختر می کند.... علت قتل: خیانت صحنه دوم: پسر بالای سر...
-
ترافیک !!!
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 02:36
نفسی می آد و می ره ... به دلیل بالا بودن رفت و آمدش ، ترافیک سنگینی ایجاد شده ... شاید یه روز ترافیک قفل بشه ...
-
افکار!!!!!
شنبه 15 آبانماه سال 1389 19:54
بعضی از رشته های افکارت رو پاره کن قبل از اینکه افکارت ، رشته هاتو پاره بکنه...
-
Carpe Diem (روی موج آهنگ تا....)
شنبه 15 آبانماه سال 1389 01:38
توی پارک نشسته ام! هوا گرفته است... سرخ سرخ. انگار که دیگر تاب نگه داشتن قطرات باران را در خود ندارد! موبایلم را بر می دارم! آهنگ می گذارم! "صدای ویالون آهنگ را شروع می کند" دارد آرام آرام نم باران می زند! "خواننده شروع به خواندن می کند: «آسون نشو ای همسفر/ ویرون نشو ای در به در/ منو بگیر...»"...
-
اظهار فضل
شنبه 15 آبانماه سال 1389 00:59
اگر ما پیشرفت را بکنیم دیگر پشرفتی نمی ماند تا بکنیم.
-
عشق و تنفر !!!!!!
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 02:04
فلانی می گفت بارونو خیلی دوست دارم.... باران ... عشق ... سیگار کنج لب ... پالتو روی دوش ... خیابان ... قدم زدن ... عشق بازی با او ... قطره ی باران ... خاموشی سیگار ... نابودی معشوقه ... تف به زندگی ... نفرت ... تمنای آفتاب
-
بیانیه
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 01:55
سلام به همه ی اونایی که به تهوعاتم توجه می کنن! عزیزای من از این به بعد یکی دیگه هم غیر از من تو این وبلاگ می نویسه! اسمش Nerveless ه!شاید یکی دیگه هم بیاد! معلوم نیست! معلوم شد اونم اومد!Dunnos هم از این به بعد مطلب می ذاره! جفتشونو دوست دارم! ببینین کی مطلبو نوشته بعد نظر بدین! همتونو دوست دارم یه دنیا
-
دم مسیحایی
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 19:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 داری قدم میزنی! با تمام وجود داری لذت می بری! از همه چیز! از هوا، از مسیر، از تک تک دم و بازدمهایی که داری، انقدر سرحالی که حتی با حرکت سوسک روی زمین هم حال می کنی بهش می خندی! یک دفعه کل بدنت شروع می کنه به لرزیدن! نه تشنجه نه زمین لرزه! ویبره...
-
من ، سیگار و خدا
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 21:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شب / خارجی / حدودا 8 شب در پارکی نشسته ام! باز هم طبق معمول این اواخر نمی دانم چه مرگم است! جدیدا خیلی عصبی شده ام! از زمین و زمان شاکی ام. نمی توانم کس دیگری را در این اوقات تحمل کنم! غیر از یک نفر! آن هم تنهایی! با تمام وجودم در طلبش هستم! با...
-
گفت و شنود
شنبه 8 آبانماه سال 1389 14:47
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA اولی از دومی می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» دومی جواب می دهد: چرا از آن مرد نمی پرسی؟ اولی نزد سومی می رود و می پرسد: «به نظر شما می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم ، سیگار بکشم» سومی پاسخ می دهد: نه، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است. اولی...
-
چرند نامه!!
جمعه 7 آبانماه سال 1389 21:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 می دونین شباهت عروس دریایی با مریم مقدس چیه؟ جفتشون بدون هیچ دامادی عروس شدن! تکمله: ممکنه با خیلی از دخترا جامعه تفاوتی نداشته باشه! ولی مریم مقدس اسطورشونه! +در جواب فرشته...
-
در جستجوی غرور بر باد رفته
جمعه 7 آبانماه سال 1389 00:52
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 احساساتم را تف کردم! دیدم تف سربالایی است که غرورم را می شکند! پ.ن. غرورم را برای چندمین بار شکستم! چندین بار برای یک نفر! ناراضی نیستم! چون از آن بتی ساخته بودم و باید روزی خرد می شد
-
Based on a true story
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 02:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 تو خیال خودتی... تو افکارت شناوری.. بعد مدت ها حس خوبی داری از اینکه فکرت روونه... داری کتاب می خونی! آروم آرومی! یک کتاب آروم! یک عاشقانه ی آرام نادر! یک آهنگ آروم! فول آلبوم...
-
bella ciao
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 12:28
دوستی به من گفت: وقتی سیگارت رسید به فیلتر دیگه نکش، سرطان زاست! و در کنار هر خوشی ناخوشی هم پدید می آید!
-
چراجویی....
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 01:16
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 3 سوال اساسی: اولا چرا من کلا به غیرت دچار نیستم؟ دوما چرا من از اولین دوست دخترم تا آخریتشون همه رو با کمال میل تقسیم می کنم؟ Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 سوما و آخرا چرا من کلا دچار کمونیستی افراطیم؟...
-
گشت امنیت اخلاقی
شنبه 1 آبانماه سال 1389 19:51
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 جرم : جریحه دار کردن عفت عمومی مجازات : تقریبا 6 ماه زندان ولی من از زیر جفتشون قصر در رفتم وقتی که دور یه میدون تو اصفهان داشتم با سیگارم عشقبازی می کردم معبد من ریه های من است (برای قمارباز)
-
ذهن زیبا
جمعه 23 مهرماه سال 1389 13:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA صحنه اول پسری پانزده شانزده ساله دور و بر خانه اش دختری 20 ساله را می بیند. از او خوشش می آید. با او صحبت می کند. و پیشنهاد دوستی را می دهد. دختر پس از اندکی تامل می پذیرد. آن دو با هم دوست می شوند! صحنه دوم 3 سال بعد پسر که الان 18 سالش شده است روز به روز به دختر بیشتر...
-
مرثیه ای برای یک رویا
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 22:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در همسایگی من هر بار افراد متفاوتی زندگی میکردند، هر کدام از آنها کارهایی می کردند که در نظر من مسخره می رسید! تا روزی ناخودآگاه به خودم آمدم و دیدم من هم دارم همان کارها را می کنم! اکنون آن کارها برای من کارهایی بودند با لذتی وصف ناشدنی... . . ....
-
زباله دان یک ذهن مازوخیست
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 14:44
اعتراف می کنم آرزو دارم که تنها تو یه جزیره زندگی کنم! تنهای تنها... جوری که هیچ انسانی دور و برم نباشه! برای خودم زندگی کنم، نه برای هیچ آدم دیگه ای! می خوام تو اون جزیره خودم باشم! خودم زندگی کنم نه این من که الان داره تو جلد هزار تا آدم زندگی می کنه! ولی تو اون جزیره هم این سه تا چیز رو با خودم می برم تا همیشه...
-
مرگ تدریجی یک رویا
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 13:10
یک روز در یکی از خیابان های فرانسه کشیشی نوپا روی دیواری می نوشت: «مشروب خواری، مرگ تدریجی است.» فردی دائم الخمر به کشیش می رسد. جمله ی روی دیوار را می بیند، نگاهی از سر لاابالی گری به کشیش می اندازد در همان حال مستی می گوید: «ما که عجله ای نداریم!»
-
اعترافات کسالت آور یک کثافت
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 01:37
اعتراف می کنم که خسته شدم! از همه چیز! از زندگیم، از خوابگاهم، از کارهای کسالت آور روتینم، از نقش هایی که بازی می کنم، از کارهایی که می خوام بکنم و نمی تونم، از افرادی که برام تکراری شدن، از بوی سیگاری که بغل دستیم می کشه، از این بی هدفی که زندگیمو... نه... کل وجودمو گرفته ! اعتراف می کنم خسته شدم! از این سردردهای...
-
به نام پدر
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 16:30
شب آغاز هجرت تو شب در خود شکستنم بود شب بی رحم رفتن تو شب از پا نشستنم بود شب بی تو شب بی من شب دل مرده های تنها بود شب رفتن شب مردن شب دل کندن من از ما بود واسه جشن دلتنگی ما حتی گل گریه هم نبود از هجرت تو شکنجه دیدم کوچ تو اوج ریاضتم بود سهم من جز شکستن من تو هجوم شب زمین نیست با پر و بال آخرین من شوق پرواز آخرین...
-
مانیفست کافه تهوع
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 12:54
فوق العاده ست! مدتها فکر میکردم آدمهایی که اعتراف میکنن وجدان اخلاقی والایی دارن! ولی حالا متوجه میشم که بعضیها همان طوری که استفراغ میکنن اعتراف می کنن بالا میآرن تا دوباره شروع کنن