توی پارک نشسته ام! هوا گرفته است... سرخ سرخ. انگار که دیگر تاب نگه داشتن قطرات باران را در خود ندارد! موبایلم را بر می دارم! آهنگ می گذارم!
"صدای ویالون آهنگ را شروع می کند"
دارد آرام آرام نم باران می زند!
"خواننده شروع به خواندن می کند: «آسون نشو ای همسفر/ ویرون نشو ای در به در/ منو بگیر...»"
باران شدت می گیرد! قطرات باران به صورتم می خورد! گویی نوازشم می کنند! سوئی شرتم را در می آورم و با یک پیراهن نازک باران را در آغوش می گیرم!
"آهنگ ریتم تند می گیرد «...از همهمه/ منو به خلوتت ببر/ معجزه کن خاتون من/ تولدی دوباره کن...»"
زیر باران راه می روم! سیگارم را روشن می کنم، دور خودم می چرخم، کم کم از حال خودم خارج می شوم، هیچ اختیاری روی حرکاتم نیست!
"خواننده به اوج می رسد، صدایش را ول می کند: «ستاره پر پر می کنی/ ای نازنین گریه نکن/ پروانه آتش می زنی/ تو این چنین گریه نکن...»"
از حال خودم درآمدم! بی اختیار آهنگ را با صدای بلند نعره می زنم! پایم را محکم به زمین می کوبم! سرمای هوا را در خود حل کردم! گویی با آهنگ و باران، نخورده، مست شدم! سیگارم را با کام عمیق می کشم! آسمان را سخت در خود می کشم... نفس را در سینه حبس می کنم! می خواهم فریاد بزنم و بلند بگویم:
ای زندگی... برای اولین بار در 5 ماه اخیر...
دوستت دارم!
تکمله: حتی 10 دقیقه هم برای لاس زدن با زندگی کافیه!
بارون بارید و عقاب تیز چنگال به هوا بر خاست
خوشحالم
دانشگاه,خوابگاه,کوی بهار...
من هم....
کوی بهار خوبه! دوسش دارم اگه اراذل توش کمتر باشن
برات خوشحالم
موفق باشی و شاد زندگی کنی
ما هنوز زنده ایم و باید زندگی رو به زانو بندازیم تا بفهمه با کی طرفه
جبر زندگی درافتادن نداره که! لاجرم شکسته
منم همینطور
خیلی وقته بهت سرنزده بودم.چن روزی میشه.اوضا خوبه!با این پست نگران شدم.والا!
فدایی داری حاجی! من تعادل روانی رو کلا از دست دادم!
چه خوب !
خوب جمال شمااااست خانووووووم